معماری
خانه / ادب و هنر / مقیاس های نقد ادبی در روزگار خلفای راشدین

مقیاس های نقد ادبی در روزگار خلفای راشدین

مقیاس های نقد ادبی در روزگار خلفای راشدین

دکتور عبدالصبور فخری استاد پوهنتون کابل

چکیده

این مقاله در برگیرنده نکات ذیل است: فعالیت های شعری وادبی در زمان عمر بن خطاب رضی الله عنه، توجه عمر به شنیدن شعر و دیدگاه او پیرامون شعراء و برتر دانستن او شاعری را بر شاعری دیگر، چنانچه که اسباب و عوامل تکوین قریحه و ملکه شعری در نزد عمر رضی الله عنه را در بر می گیرد و علت های اهتمام او به شعر را در زندگی وی در زمان جاهلیت و پس از اسلام آوردن بازگو می کند.

مؤرخان ادب عربی وکسانی که به مطالعه در باره شعر وادب عربی در عصر صدر اسلام توجه داشته اند نقد شعر را توسط عمر بن خطاب -رضی الله عنه- به دو بخش تقسیم کرده اند: نقد شعر از نظر شکل و نقد آن از نظر معنی و مفهوم. نقد شکل مشتمل است بر: سلامت و درستی عربی از حیث معنی، برابر بودن کلام با قواعد زبان، تأکد از عدم واقع شدن در اشتباه و خطا و دوری از انبار کردن بی رویه کلمات و واژگان و تعقید، واضح بودن و بیان داشتن، واین که شمار الفاظ به اندازه معانی باشد، و متبارز کردن لفظ در هنگام استعمال آن در موقع مناسبش و حسن تقسیم. اما نقد او از منظر لحاظ مضمون مشتمل بر نکات ذیل می باشد: صدق و راستی در تعبیر و اصدار حکم، نوآوری و ابتکار، همسویی با مقیاس های اخلاقی، موضوعی بودن، همراهی با روح و عقیده اسلامی.

بعد از بیان نظریات عمر بن خطاب رضی الله عنه به بیان نظریات خلفای دیگر پرداختیم و شروع را با ذکر نظریات ابوبکر صدیق رضی الله عنه نمودیم، و سعی داشتیم تا اندازه ذوق آن حضرت را در شناخت شعر و شاعری بیان داریم، سپس به دیدگاه عثمان بن عفان رضی الله عنه در مورد شعر ذکر نمودیم و در اخیر به بیان آراء و نظریات امام علی بن ابو طالب رضی الله عنه در باره شعر وشاعری پرداختیم تا اندازه عمق وژرفای فهم آن بزرگوار و فراخی و گستردگی دانشش از شعر وانواع آن به معرفی بگیریم، و در آخر امر یک نتیجه گیری مختصر نمودیم و منابع مهم را ذکر کریم.

مقدمه

دوره خلفای راشدین به طور عموم و دوره عمر بن خطاب – رضی الله عنهم- به طور خاص، مالا مال از نشاط وفعالیت های ادبی بود؛ آنچه مدعای ما را ثابت می سازد آن است که اکثریت مطلق مبادی ومقیاس های نقد ادبی دوره بامداد اسلام، در زمان آن خلیفه گان بزرگ وبه ویژه در دوره خلافت عمر خطاب –رضی الله عنه- وضع شده است. از این روی بررسی ومطالعه در باره تطور نقد ادبی در دوره عمر خطاب را جدای از دوره های خلافت سه خلیفه دیگر مورد بحث وپژوهش قرار دادیم. پس از بررسی و نگارش وپژوهش در مورد دوره پربار این شخصیت بزرگ به بررسی اوضاع نقد ادبی در دوره خلفای دیگر خواهیم پرداخت.

کتب تاریخ وحکایات منقول از این دوره همراه با تاریخ هایی که از دوره خلفای راشدین به دست مان رسیده، اذعان دارند که ممارست های شعر سرایی در شهر های بزرگ جزیره عرب به ویژه شهر مدینه خیلی فعال وپر تب وتاب بوده است؛ به ویژه در ایام خلافت عمر- رضی الله عنه-، زیرا همه کتاب های تاریخ ادبیات عربی واخبار این دوره که آن مسافه زمانی را مورد بحث قرار داده است، چیز هایی وحکایاتی از زندگانی عمر بن خطاب -رضی الله عنه- در رابطه به مسائل ادبی وتوجه زائد الوصف عمر – رضی الله عنه- نگاشته اند. این نشان می دهد که نشر وگسترش نظریات نقد ادبی در زمان آن ها نشان می دهد که به شنید شعر وروایت آن توجه می شده است. با آنکه اخبار واطلاعات بدست آمده در باره نقد ادبی این دوره بر گرفته از سند های راویان موثق نیست که بشود بر آن اعتماد کامل نمود؛ ولی تنها مصادر ومأخذهایی که اخبار واطلاعات مربوط به فعالیت های ادبی دوره خلفای راشدین و دوره زندگانی صحابه را باز تاب می دهد، همان است وبس. در کنار آن شماری از رجزهای هم وجود داشته اند که در دوره پیامبر –صلی الله علیه وسلم- بر سر زبانها بوده وکتاب های حدیث هم آن را نقل کرده است. مانند قصائد وقطعات شعری نابغه جعدی، اشعار امیه بن ابی صلت حسان بن ثابت ودیگران. مراجع ومأخذهای که در باره ادبیات این دوره اطلاعات را در خود جا داده اند خیلی پربار وفراوان است.

شنیدن شعر:

عمر خطاب- رضی الله عنه- بیشتر از تمام خلفای راشدین به شنیدن شعر، نقد وبررسی آن اهتمام داشت همان سان که بیشتر از آن ها در موارد مختلف زندگی بدان استشهاد می جست.[۱]گفته شده است که هیچ امر مهمی نبود که به عمر -رضی الله عنه- پیش آمده باشد و او به بیتی از شعر استشهاد نکرده باشد[۲]. از عمر – رضی الله عنه- اشعار زیادی روایت شده و این دلالت دارد که آن حضرت از شعر کهن ومعاصر خودش خیلی زیاد شعر حفظ داشته و شعر شناسی از ذکاوت وزیرکی وادراک عمیق نیز برخوردار بوده وهمان طور از سرعت بدیهه وحضور ذهن برخوردار بوده وهمواره اشعار بر سر زبانش قرار داشته که در رابطه به قضایا ومسائل روزمره وبه مناسبت های مختلف از شعر استفاده می کرده واستشهاد می نموده است.

بدین لحاظ می توان گفت که عمر-رضی الله عنه- انسانی تیز هوش، زیرک، خوش ذوق، دارای احساس بلند ونازک، وبرخوردار از سرعت فهم وحضور ذهن بود، شعر را روایت می کرد ودیدگاه خود را پیرامون آن بیان می داشت وسره وناسره اش را از هم تفکیک می کرد حال آن که خود شاعر نبود.

عمر- رضی الله عنه- به شنیدن وخواندن وروایت شعر علاقمند بود وآن نوع اشعاری را که با گوهر زندگی اسلامی همخوانی می داشت ومبادی دین اسلام را به تصویر می کشید واز زشتی وپلشتی های اخلاقی به دور می بود، ومعانی ومحتوای آن با معانی دین اسلامی جدید تعارض نمی داشت وارزش های آن را پامال نمی کرد، گرامی میداشت و می پسندید. آن حضرت به یادگیری اشعار زیبا وناب فرا خوانده می گفت: شعر بیاموزید، زیرا که شعر در بر گیرنده زیبایی های قابل آموزش وزشتی های قابل اجتناب است، وهم چنان شعر حکمت هایی را احتوا کرده به مکارم اخلاق دلالت دارد.[۳]

عمر- رضی الله عنه- بر آن بود که شعر کلید دلها، بر انگیزنده احساسات خیر در انسان است. ومی گفت: بهترین صنعت های گویندگی انسان ابیاتی از شعر می باشد که در موارد نیاز پیشکش می کند وبدان دل انسان های نیکوکار به عطوفت ونرمی وامیدارد و دل انسان های بی خرد وپلشت را به خود متمایل می گرداند[۴].

عمر- رضی الله عنه- مردم را به خواندن ویادگیری شعر دوره جاهلی تشویق تأکید می کرد وخود هم به یادگیری وروایت آن علاقه شدید داشت، چونکه شعر آن دوره زبان آن ها را با معنی شناسی آیات قرآنی مرتبط می دانست. می گفت: « باید به دیوان خود روی آورید تا گمراه نشوید”. کسانی که سخنانش گوش می دادند، پرسیدند: دیوان ما چیست؟ گفت: شعر جاهلیت، چونکه در شعر جاهلی تفسیر کتاب تان ومعانی سخنان تان نهفته است”[۵].

منظور عمر بن خطاب- رضی الله عنه- از این سخن آن بود که قرآن کریم به زبان عربهایی نازل شده در عصر جاهلیت می زیستند وشیوه نگارش قرآن با شیوه نگارش آن والفاظ قرآنی با الفاظ رائج در آن زمان همخوانی دارد، ومحتوای واژه های قرآن با محتوای واژه های مستعمل در زمان جاهلیت تفاوت ندارد، و به یک سخن کلام الله متعال در روشنی زبان آن روزگار قابل فهم وتفسیر است.

آن حضرت مردم را به خواندن ویاد گیری شعر دستور می فرمود؛ شعری که محتوی معانی زیبا ومفاهیم راست وصادق می بود، انسان را به سوی کارهای پسندیده رهنمایی می کرد، قلبش را از حکمت ها وفضیلت ها مالا مال می گردانید، بر نفس انسانی تأثیری عمیق وژرف بر جای می گذاشت، تا جایی که به دگر گونی در روح وروان آدمی وتوجهات وگرایش هایش می انجامید، اندیشه ها وافکار مردم را در می آمیخت وبه سازی دیگر تغییر می داد، امور مردم را بر ضد آنچه که در آن قرار داشتند بر می گردانید. گذشته از آن که این شعر در فهم درست قرآن کمک می کرد؛ زیرا که این قرآن به زبان مردمی نازل شده بود که در عصر جاهلیت زندگی داشتند وزبان شان در آن زمان رائج ومسیطر بود.

داستان عمر با حطیئه وزبرقان بن بدر:

در روایات آمده است که حطیئه به در خواست بغیض بن عامر بن شماس مشهور به انف الناقه، زبرقان بن بدر تمیمی را در یک قصیده ای طولانی هجو کرد، در بعض ابیات آن آمده بود:

دع المكارم لا ترحل لبغيتها        واقعد فإنك أنت الطاعم الكاسي

بزرگواریها ونیکیها را کنار بگذار و در جست وجوی آن بیرون نشو، در جای خود بنشین زیرا تو بینوایی هستی که توانایی تهیه خوراک وجامه ات را هم خودت نداری.

هنگامی که زبرقان بن بدر از هجو زننده او اطلاع یافت موضوع را به حضور امیر المؤمنین عمر بن خطاب- رضی الله عنه- رساند واز کار حطیئه به نزد ایشان شکایت کرد، نخست عمر – رضی الله عنه- در مورد این بیت شعر که در آن هجو وجود دارد متردد شد؛ ولی بعدتر از حسان بن ثابت- رضی الله عنه- را فرا خواند وبا وی در مورد آن بیت شعر مشورت کند، بیت شعر را برایش خواند سپس پرسید: آیا در این بیت شعر هجو است؟ او در جواب گفت:« بلی، بل بروی غائط کرده است”[۶]. به اين معنى كه او را بدترین هجو کرده است.

 همان بود که عمر بن خطاب –رضی الله عنه- حطیئه را در زندان افگند تا توبه کند ودیگر باره به شخصیت، ناموس وآبروی مسلمین تعرض نکند ودر حق شان سخنی نگوید که دال بر حقارت، اهانت وتمسخر شان می باشد[۷].

هنگامی که حطیئه مرارت زندان را احساس کرد و زمین وزمان بر وی تنگ آمد برای امیر المؤمنین پوزش نامه نوشت و سعی کرد که کارش را وشایت دیگران در حق خویش خواند، ولی عمر به پوزشش نگاه نکرد، ولی بار دوم نوشت و با ابیاتی شیرین ونغز مهر انگیز از عمر- رضی الله عنه- خواهان عطوفت ومهربانی شد که بعض از ابیات آن چنین می باشد:

ماذا تقولُ لأفراخٍ بذي مَـــــــــــــــــــــــــــرَخٍ       زُغْبِ الحَواصِل لا ماءٌ ولا شَجَرُ

ألقيتَ كاسِبَــــــــــــــهم في قعرِ مُظْلِـــــــمَةٍ         فاغفرْ عليكَ سلامُ الله يا عـــــــــــــمرُ

أنت الإِمامِ الذي من بعدِ صاحبهِ      ألقَى إليك مقالـــــــيدَ النُّهَى البَـــــشَرُ

لم يُؤْثِـــــــــــــــروكَ بها إذ قـــــــــدَّموك لها             لكن لأنفسِهم كانتْ بكَ الأُثَرُ [۸]

یعنی: (برای چوچه مرغ هایی که تازه از تخم بیرون شده اند و در معرض تلف و نابودی هستند، چه خواهی گفت که نه آبی در اختیار دارند ونه درختی بر بالای سر. نان آور شان را در ژرفنای زندان تارین افگنده ای! ببخش، سلام خداوند بر تو باد ای عمر! تو پیشوایی هستی که پس از دوستش، بشر کلید های عقل وخرد و زمام امور خویش را به دست تو داده اند. تو را در این کار بر خویشتن خویش ترجیح نداده اند، ولی در خویشتن خویش آثار خوبی بلندی شخصیت تو را بر خود مشاهده کردند.)

زمانی که عمر – رضی الله عنه- آن ابیات را شنید دلش نرم گردید، آزادش نمود؛ ولی از وی تعهد گرفت که به عرض و شخصیت کسی تعرض نکند، از این رو حطیئه در دوره خلافت عمر از هجاء وبد گویی در شعر  دست گرفت.[۹]

راویان نقل کرده اند که عمر –رضی الله عنه- بر سر شعر هجو، شاعران را کیفر می داده وبه این هم بسنده نمی کرده بلکه کیفرش شامل انواع دیگری از شعر نیز می شده است، مانند: تعرض به شخصیت وناموس مسلمین، بر انگیختن رشمنی وبد بینی در میان افراد جامعه اسلامی، وبه سبب تعرض به حریم مطهر زنان مسلمان وتغزل وتشبیب در حق ایشان.[۱۰]

عمر بن خطاب ونقد ادبی

بیشترین نظریات ودیدگاه هایی که از عمر – رضی الله عنه- در کتب تاریخ واخبار پیرامون ادبیات نقل گردیده ویا قضاوت ها وداوری های آن حضرت که در باره شعر وشعراء ویا در باره نصوص ادبی زیادی نقل گردیده است، همه از نظر زمانی ومراحل عمری به دوره خلافت آن حضرت یعنی به ده سال اخیر عمر پر بار آن حضرت باز می گردد. در کل آن نظریات اندازه برداشت وفهم امیر المؤمنین – رضی الله عنه- را به تصویر می کشد؛ این زمانی است که ایشان از نظر فهم ودرایت ودرک شعر به کمال نضج وپختگی رسیده بود؛ چیزی که آن را نتیجه وحاصل فرهنگ یک عمر پر میمنت وپربار آن حضرت پنداشت.

عواملی که در تکوین قریحه نقد در نزد عمر- رضی الله عنه- نقش داشته اند:

حالا لازم می دانم به اسباب وعواملی اشاره کنم که حس نقدی را در وجود عمر بن خطاب – رضی الله عنه- صیقل بخشیده وملکه نقدی او را رشد داده اند. برای دانستن این امر لازم است زندگانی او را چه بعد از اسلام آوردنش وچه قبل از اسلام آوردنش به بحث ومداقه بگیریم:

أ- عمر بن خطاب که هنوز مسلمان نشده بود در همان زمان نیز یکی از مسؤولین وپیشاهنگان دفاع از ارزشهای جاهلی به شمار می رفت، و در میان قریش از جایگاه واحترام برخوردار بود. قریش در آن زمان در میان همه عربها قدرت بیشتر داشت وبدان به چشم احترام وتقدیر نگریسته می شد. قریش بود که پریشانی های عرب را برطرف می داشت وتفرقه شان را به وحدت مبدل می کرد. در این چنین حالتی معلوم است که عمر نیز دارای جایگاهی بلند وشامخ بود، وزمانی که به اسلام گروید با همان قوت شخصیتی که در زمان جاهلیت داشت در اسلام نیز جایگاه بلند خود را نگهداشت واحترامش در دلها استوار بود، حتی چنان مقام شامخ پیدا کرد که مایه حسد وغبطه دیگران شد. وزمانی که به خلافت رسید جوهر شخصیتش در هر عرصه ای از عرصه های زندگی بیشتر از پیش نمایان گردید وجایگاهش هم از گذشته چند برابر بالاتر گردید. مداقه در شخصیت عمر بن خطاب مصداق سخن پیامبر صلی الله علیه وسلم است که می فرماید: ” مردم به سان معدن ها اند، بهترین شان در جاهلیت در اسلام هم بهترین است، اگر دانش اندوزند”.

  • عمر – رضي الله عنه- در شناخت شعر عربی دوره جاهلیت و اسلام خبره بود، در باره همه اشعاری که مشرکین ومرتدین ودشمنان اسلام در برابر دین ناب سروده بودند، اطلاع دقیق وگسترده وکامل داشت، بسیاری از اشعار دوره جاهلی وتمام اشعاری که در صدر اسلام سروده شده بود را از حفظ داشت.

ج- عمر بن خطاب- رضی الله عنه- یکی از آگاه ترین اشخاص از احوال عرب دوران جاهلیت واسلام بود که از ابعاد مختلف زندگی آن تبار اطلاع دقیق وژرف داشت؛ چه آنکه به پهلو های عقیدتی وباور های مردم مربوط می شد یا به تاریخ آن، به انساب آن متعلق می بود یا به سلوک ورفتار آن، به دانشهای رایج آن ارتباط می گرفت یا به ادبیات وفصاحت وسخنوری آن. به همه حال، علم ودانش وآگاهی او از این امور، راه را برای نقد آراء وسخنان ادبی آنها وداوری پیرامون میراث شعری ایشان هموار وروشن ساخته بود.

د- عمر از دوران کودکی و نوجوانی، تلاش می کرد در مجالس ادبی حضور پیدا کند؛ مجالس ادبی آنها عادتا از شب نشینی های طولانی وشعر سرایی، مشاعره وطرح مسائل ادبی وعلمی وتذوق سخنان نغز ادبی ونظر دهی ونقد آن وکشف دقائق سخن میان آنها خالی نمی بود. حتی زمانی که عمر به اسلام هم گرویده بود از هم نشینی با اشخاص سخنور وخوش کلام که همواره سخنان نیکو بر سر زبان داشتند، دست نمی گرفت وهمواره آن طبقه از مردم هم کلامی داشت. عمر پس از ادای نماز وشرکت در جهاد فی سبیل الله ممارست مسائل ادبی وحضور در مجالسی که سخنان نغز وپرمغز رد وبدل می شد، بیشتر از هر کاری دوست می داشت. در زمان پیامبر – صلی الله علیه وسلم- با آن حضرت مسامرت وشب نشینی می کرد ومسائل گوناگون را با آن حضرت مطرح می فرمود ومناقشه می کرد. هنگامی که به خلافت دست یافت،  گوشه ای از مسجد را که ” بطحاء”نام داشت برای شاعران وعلاقمندان وطلاب آن تخصیص داده بود[۱۱].

هـ – همه روايات تاريخي در مورد عمر بن خطاب- رضی الله عنه- اذعان دارند که ایشان در سخن دانی وفهم دقائق سخن عرب سرآمد روزگار بود. ژرف بینی، زیرکی وتیز هوشی، ذکاوت فوق العاده همراه با الهام، راستی ودرستی بینش او چنان بودند که هرگاه در معنایی دقت می کرد معنای واقعی آن را در میافت وهیچگاه خطا واشتباه به سراغش نمی آمد. عمر – رضی الله عنه- در کنار داشتن آن همه اوصاف نیکو دارای احساسی بلند ونازک وذوقی عالی بود که هرچه را می خواند یا می شنید به زودی به مراد گوینده اش پی می برد ونص ادبی را به خوبی ادراک می نمود، ارزشهای زیبا شناسی وتجربه های شعوری ان را به خوبی پی می برد. از شدت داشتن احساس نازک وباریک بینی وبرخورداری از عقل وهوش بزرگ معانی هدفمند قلب وروانش را تحت تأثیر خود می گرفت، روح وروانش را آرامش می بخشید واعجاب شادباش گویی وشگفتی های خود را پنهان کرده وفروخورده نمی توانست.

در روایات آمده است که متمم بن نوی در حق برادرش مالک، که در اثنای جنگهای مرتدین توسط سربازان خالد بن ولید جانش را از دست داده بود، مرثیه خواند، هنگامی که متمم به این بیت شعر رسید:

لا يمسك الفحشاء تحت ثيابه                   حلو شمائله عفيف المئزر

 (زنا وفحاشی در زیر لباسش جای نداشت، شمائل وخصائل او شیرین وزیبا و دامنش از زشتی ها پاک بود).

عمر – رضی الله عنه- از شدت شگفتی از جای برخاست وگفت: کاش من هم می توانستم برای برادرم زید بن خطاب مرثیه ای می گفتم مانند مرثیه تو در حق برادرت مالک! متمم گفت: ای ابوحفص! سوگند به الله، اگر می دانستم که سرانجام برادر من مانند سرانجام برادر تو بود، هرگز برایش مرثیه نمی گفتم. عمر گفت: تا اکنون هیچ کسی مرا این چنین تعزیت نگفته بود که تو گفتی وتسلی دادی”[۱۲].

عمر با این فهم وبرداشت پخته ای که از نص ادبی داشت، ارزش نص ادبی بلیغ را چند برابر بالا می برد، تا جایی که ارزش گنج های فناپذیر دنیوی با آن برابری کرده نمی توانست. آن بزرگوار در دنیای ارزشی برای هر کاری ارزشی قایل بود. در این جهان برای ادبیات وشعر ارج فراوان می گذاشت، ومی دانست که ادبیات وشعر از مانگاری وطول عمر بیشتری برخوردار است، در منظومه فکر واندیشه عمر ارج وبهای هرچیزی به میزان ماندگاری ودوام عمر آن سنجیده می شد. در روایات آمده است که روزی آن حضرت به یکی از فرزندان یا نوادگان هرم بن سنان گفت: چیزی از اشعاری را که زهیر بن ابی سلمی در حق خانواده شما گفته برایم بخوان، او چند بیت شعر را خواند. عمر گفت: او در باره شما سخنان نغز وشیرین ونیکو گفته است! او گفت: ای امیر المؤمنین! ما هم برایش مال فراوان می دادیم واز عطایای بزرگ خود برخوردارش می ساختیم. عمر گفت: آنچه شما به او داده بودید نابود شد وآنچه که او به شما داد موجود است.”[۱۳].

اين روايت نشان مي دهد که عمر بن خطاب –رضی الله عنه- در شعر زهیر بن ابی سلمی دقیق نگاه می کرد، داوری او در باره ادبیات وشعر واصدار احکام او پیرامون کلام سخنوران بزرگ زمانش ارتجالی وبی رویه نبود؛ بلکه از قبل در آن مورد اطلاع داشته است واز اشعار زهیر در باره آن خانواده با خبر بوده است، از همین روی از او در خواست کرد که چیزی از اشعار زهیر را در باره خانواده شان بخواند، وزمانی که شماری از ابیات وقصائد او را خواند برایش گفت: در باره شما سخنان نغز ونیک گفته است. این دال بر آن است که از قبل در باره وی اطلاع داشته واشعار او را مورد مداقه وپژوهش قرار می داده است.

در کل می شود مقیاس های نقدی نظریات عمر بن خطاب – رضی الله عنه – را به دو دسته تقسیم بندی کرد: یکی مقیاسهای شکلی دو دیگر مقیاسهای معنوی. هریک از این مقیاسها دارای نکات ظریف ونغزی هستند که در ذیل به هردو پهلو از نظریات آن بزرگوار اشاره خواهد رفت.

نخست: مقیاسهای نقد شکل:

عمر- رضی الله عنه- در لابه لای بحثها وتوجهاتی که ادبیات زمان خود انجام داده ودیدگاه خود را در باره شماری از شعراء زمان خود یا شعرای قبل از زمان خویش بیان داشته واز خلال آن نصی را بر نصی برتری داده یا شاعری را بر شاعرانی دیگر مقدم دانسته است که در نکات ذیل بدان پرداخته خواهد شد:

۱-دفاع از سلامت زبان عربی:

طبع وذوق عمر بن خطاب- رضی الله عنه- بر سلامت، صحت ودرستی استعمال زبان استوار بود، از همین رو هنگامی که لحن واشتباهی را ملاحظه می کرد از شدت غضب وقهر در خود می پیچید واز آن سخن دوری می کرد ونسبت به قائل آن نفرت نشان می داد. واقع شدن لحن در عبارت کافی بود که بدان سبب نص را ساقط کند از حساب خود بیفکند وگذشته از آن شخص اشتباه کننده را مجازات نماید. [۱۴] در مأخذ های زبان عرب وارد آمده است که روزی عمر- رضی الله عنه- از راه می گذشت نگاه کرد که مجموعه از جوانان میان هم تیر اندازی می کنند ودر زدن هدف به خطا می روند، به این سبب آنها را ملامت کرد، یکی از آنها گفت: (إنا قوم متعلمین) یعنی:  ما دانش آموز هستیم، صحیح جمله آن بود که واژه اخیر را بواو می گفت نه بیا یعنی میگفت: (إنا قوم متعلمون)، این اشتباه غضب عمر را بیشتر بر انگیخت، او در حالی که از غضب روی خود را از آنها بر گرفت،گفت: سوگند به الله که اشتباه شما در زبان بر من سخت تر وناخوش آیندتر از اشتباه تان در تیر اندازی بود. از پیامبر – صلی الله علیه وسلم- شنیده ام که می گفت:« رحم الله امرأ أصلح من لسانه”[۱۵]یعنی: خداوند به شخصی رحمت ومهربانی کند که زبان خود را درست گرداند تا اشتباه نکند. از سوی یکی از سرداران اسلام به نام ابو موسی اشعری نامه ای به عمر –رضی الله عنه- رسید ونامه با این جمله آغاز یافته بود: ” من أبو موسى الأشعري”. صحیح جمله آن بود که می نوشت( من أبی موسی الأشعری)، عمر –رضی الله عنه – به ابو موسی نامه نوشت وبرایش دستور داد که کاتب نامه اش را تازیانه بزند تا در نوشتن نامه های خود دقت کند وصحت وسلامتی زبان را پامال نکند. بد تر از آن اینکه این لحن واشتباه به زبان مردم آن چنان زیاد شود که در قراءت قرآن کریم اشتباه کنند، در دوره عمر –رضی الله عنه- یک اعرابی( بادیه نشین) به شهر آمد وپرسید: چه کسی حاضر است که برمن چیزی از آنچه که بر محمد نازل شده بخواند؟ شخصی بر خاست وبرایش سوره براءت را خواند وقتی به این آیت رسید:” وأذان من الله ورسوله إلى الناس يوم الحج الأكبر أن الله بريء من المشركين ورسولِه…”[۱۶] بكسر لام در ” رسوله”، اعرابی گفت: ” اگر الله از رسول خود بیزار است من از او بیزارترم ” سخن او را به عمر رساندند، عمر او را نزد خود خواند که چرا چنین گفتن؟ او در پاسخ گفت: ” ای أمير المؤمنين، من به مدینه آمدم… داستان را مکمل حکایت کرد، عمر در آن حال گفت: ” ای اعرابی آیت قرآن آنگونه که به تو خوانده شده نیست” گفت:” پس چگونه است؟ ” عمر گفت:… أن الله بريء من المشركين ورسُولُه..” وبه ضم لام (رسوله) خواند، اعرابی گفت: ” من هم بری وبیزارم از کسی که الله ورسولش از او بیزارند “. پس از آن عمر- رضی الله عنه – دستور داد: « پس از این قرآن را کسی به دیگران بخواند که به زبان عالم باشد ودقائق آن را بداند.[۱۷] سخن دیگری هم به عمر –ر ضی الله عنه- منسوب است که فرموده است: عربی را بیاموزید که عقل را استوار می سازد ومروت را زیادت می بخشد. “[۱۸].

این اقوال وحکایات که یاد آور شدیم همه نشان دهنده آنند که سلامت زبان عربی برای عمر- رضی الله عنه- خیلی مهم بود ویکی از معیارهایی که سخن خوب وبد را سنجش می کرد همین بود.

۲- مأنوس بودن واژگان ودوری از در هم پیچیدگی وابهام سخن:

در روایات آمده است که عمر- رضی الله عنه- زهیر بن ابی سلمی را بر شاعران دیگر برتری می داد وشعرش را می پسندید، باری از وی سبب برتری دادنش پرسیده شد گفت: سخن او پیچیده ومبهم نیست؛ واضح وروشن سخن می گوید، از استعمال واژه های بیگانه ونا مأنوس خود داری می کند، وشخص را مدح نمی کند جز به صفاتی که در وی موجود باشد[۱۹].

این اثر اصول شعر مقبول در نزد اسلام را توضیح می دهد وبه نمایش می گذارد؛ شعر پذیرفته شده نزد اسلام همانا شعری است که معنای روشن وواضح داشته باشد، مفردات وواژگانش به فهم نزدیک باشد، گویای صدق وراستی گوینده سخن باشد، واز مبالغه ودروغ وگزافه گویی دور باشد؛ زیرا که شعر به یک قضیه دعوت می کند، وجمهور مردم را مورد خطاب قرار می دهد، پس لازم است که در خور فهم آنها باشد، نا گفته نماند که علمای بلاغت که بعدا اصول این علم را تدوین کردند، در موضوع فصاحت وبلاغت مفرد وفصاحت وبلاغت کلام از آنچه عمر- رضی الله عنه- در این باره گفته است تجاوز نمی کند، جز همان قدر که تقاضای تصنیف وتنظیم وتبویب موضوعات است[۲۰]. با قوت می توان گفت که ناقدان ادبی اصولی را که برای بلاغت کلام وفصاحت کلمه وضع کرده اند از همین مبادی که عمر- رضی الله عنه- گذاشته است، سرچشمه می گیرد.

 ۳ –پیدایی وهویدایی :

در روایات آمده است که عمر بن خطاب- رضی الله عنه- به سعد بن ابی وقاص- رضی الله عنه- که در جبهه جنگ علیه فارسها قرار داشت، نوشت: « آنچه مرا از بیان بعض مسائل باز داشت آن است که حالت تان اطلاع دقیق ندارم ودر باره حالت دشمن تان هم معلوماتی در دست ندارم، پس برای مان جای بود وباش مسلمانان ومنطقه ای که در میان شما ومدائن واقع است را چنان وصف کن که انگار آن را می بینم، ودر باره اوضاع وحالات تان مرا در وضاحت کامل قرار بده[۲۱].

این عبارت اخیر که می گوید: ( در باره اوضاع وحالات تان مرا در وضاحت کامل قرار بده) نشان دهنده آن است که عمر – رضی الله عنه – وضاحت وهویدایی در سخن را ترجیح می داد وبر آن بود که نباید از سخن – هرچه باشد- از دائه صدق وراستی و آشکارگویی کناره گیری کرد. این یک مقیاس نقدی دقیق به شمار است. همان سان به قاضیان خویش نوشته بود واز آنها خواسته بود که در فهم مسائل قضاء وداوری واضح سخن بگویند واز غموض وابهام خود داری کنند. در تعبیر آن بزرگوار آمده است:« کاری که تورا دو دل ومتردد می سازد در فهم دقیق وعمیق آن تلاش کن”[۲۲].

عمر – رضی الله عنه- بر آن بود که کلمه وسیله افهام وتفهیم، بیان، توضیح خواستهای انسانی ووسیله هدایت ورهنمایی است نه راه سخت کردن واستعمال واژه های غریب وگمراه کردن افراد از رسیدن به مراد، از همین روی تکلف در فصاحت وشیوا زبانی وبه تکلف سخن گفتن را نمی پسندید واز آن دوری می گزید[۲۳].

۴- تناسب الفاظ با معانی:

آن حضرت روزی با شخصی سخن می گفت ونصیحتش می کرد: « از سخن دراز وطولانی جدا خود داری کن”[۲۴]. امام دارمی در شرح این عبارت گفته است: این نشان می دهد که عمر- رضی الله عنه- از سخنان بیجا وفضولی گری بیزار بود؛ زیرا این کار معنی ومفهوم موضوع را ضایع می سازد واساس معنای آن را پراکنده وپریشان می سازد، که از تکرار ملل آور وزشت خالی نخواهد بود؛ این گذشته از آنکه جمال وزیبایی متن را کم رنگ می سازد وبهجت وجمالش را نا بود می سازد.  عمر-رضی الله عنه- در جای دیگری گفته است:« درزها وبریدگی های سخن از درزهای  زبان به وجود می آید، پس تا جایی که می توانید سخن تان را کوتاه گویید”[۲۵].

اطالت كلام وبازي با الفاظ به آراستگی سخن نمی افزاید وارزشش را بالا نمی برد، برعکس باعث خستگی وملالت خاطر خواننده گان وشنونده گان می گردد، از این رو انتخاب وگزینش ادباء و سخنوران این عصر به ویژه اشخاص خوش ذوق مانند عمر بن خطاب – رضی الله عنه- آن بود که مقدار واژه گان از مقدار معانی کمتر باشد بی آنکه به معانی ومفاهیم خلل وارد کند.

۵- زیبایی یک واژه به جابجایی آن در جمله مربوط است:

عمر- رضی الله عنه- از این که یک لفظ یا واژه در جای نا مناسبش استعمال شود، نفرت داشت، او بر آن بود که جابجایی کلمه در جای نا مناسب معنی را خدشه دار می سازد ورونق وزیبایی سخن را از میان می برد. مصداق این سخن قول سحیم عبد بنی حسحاس می باشد که عمر با شنیدن آن که در دلش نفرت پیدا شد. بیت شعر او چنین بود:

عميرة ودعْ إن تجهزت غاديها        كفى الشيبُ والإسلام للمرء ناهيا

یعنی: ( ای عمیره! وداع گوی اگر برای سفر آماده هستی، پیری و اسلام در نهی کردن، برای یک شخص کفایت کننده است).

عمر برایش گفت: «اگر اسلام را بر پیری مقدم سازی سخنت برایم قابل قبول وپسند خواهد بود». عمر- رضی الله عنه- با ذوقی که اسلام صیقلش داده بود، معنی ومفهوم شعر را فی البدیهه در میافت ورأی خود را اظهار می داشت. او با این تربیت نابی که حاصل کرده بود به این باور رسیده بود که اسلام در قلب مؤمن قبل از پیری وبعد از پیری بزرگترین باز دارنده است؛ لذا لازم است که در نص نیز مقدم آورده شود تا با اهمیت معنوی آن همگام شود[۲۶].

۶- حسن تقسیم:

هنگامی که عمر- رضی الله عنه- در بیت شعر زیبایی های هنری می دید که ذوق وخرد را یکسان تقویت می کند، اعجاب وشگفتی خود را نسبت به آن اعلان می داشت؛ واعجاب وشگفتی خود را طوری به نمایش می گذاشت که آن بیت شعر را چند بار وبه شویه ای خاص تکرار می نمود که خود گویای ذوق نیکو واحساس عمیق بود واز سویی هم زیبایی های نص را نیز نمایان می ساخت. چیزی که بدان دلالت دارد بیت شعری است که عبدة بن الطيب سروده بوده وآن را شخصی در مجلس عمر می سرود ومطلع آن چنین بود:

هل حبل خولة بعد الهجر موصول     أم أنت عنها بعيد الدار مشغولُ

 چون خواننده شعر به این بیت رسید:

والمرء ساع لأمر ليس يدركه           والعيش شح و إشفاق و تاميل

(شخص برای کاری تلاش میورزد که آن را به دست آورده نمی تواند، وزندگی عبارت از آزمندی وهراس ودرنگ کردن است)

چونکه از عمر از این بیت شعر خوشش آمده بود با خود تکرار می کرد: ( والعیش شح، وإشفاق وتأمیل)[۲۷].

هنگامی که عمر شعری از زهیر بن ابی سلمی را سرود که گفته بود:

فإن الحق مقطعه ثلاث                يمين أو نفار أو جلاء

فذلكم مقاطع كل حي              ثلاث كلهن لكم شفاء

یعنی: ( وسائل اثبات حق سه چیز است: سوگند خوردن، یا قضاوت وداوری ویا بیان دلیل وحجت قوی).

منظور شاعر آن بود: حقوق افراد با یکی از امور ذیل ثابت می گردد: سوگند، شخصی را قاضی وداور ساختن، ویا حجت هویدا وآشکار. از این رو وبه سبب این بیت شعر، عمر زهیر را قاضی شاعران می خواند. آن حضرت تعجب از این داشت که زهیر با وصف جاهلی بودنش مقاطع حق را می دانست وچون اسلام آمد، آن نیز همین مقاطع را تقریر کرد وبر آن مهر تأیید گذاشت[۲۸].

دوم: مقیاس های نقد معنی:

علاوه بر معیارها ومقیاسهای شکلی که عمر – رضی الله عنه- برای شعر وادبیات خوب مطرح کرده بود، مقیاسهای معنوی ای هم وجود دارند که آن را در مضمون ومحتوای ادبیات مطرح می کرد وتأکید داشت که بایستی ادبیات خوب بدان آراسته باشد، وهمواره ادباء را به وسیله آن توجیه ورهبری می نمود. این معیارها غالبا از دین واخلاق سر چشمه می گیرند. ادیب وشاعر مسلمان بایستی در کنار معیارهای فنی که قبلا بدان اشاره رفت این معیارها را نیز رعایت کند تا برای خواننده شعر وادب، تصور کاملی از مقیاسهای نقد ادبی عصر صدر اسلام بدست بدهد. این مقیاسها از تعبیرات وسخنان مأثور عمر بن خطاب – رضی الله عنه- به خوبی در یافت می شود.

۱-رعایت صداقت وراستی در تعبیر وصدور حکم:

رعایت صداقت وراستی در بیان خاطره ها، تصویر عاطفه های زیبا وبهجتزا، وبیان احساسات عمیق وتجربه های نیکوی زندگی انسان، یکی از مسائلی است که اعجاب عمر بن خطاب را به خود جلب می کرد وایشان را به تحسین کردن وا میداشت. همین صداقت کلام او را بر آن داشت که زیر تأثیر قصیده مخبل سعدی وامیه بن اسکر کنانی واشعار زهیر بن ابی سلمی، قرار گیرد وبه اشعار آنها نسبت به اشعار دیگران برتری قایل شود.

بعد ها عنصر صدق وکذب از جمله مهم ترین موضوعات نقد ادبی واساسی ترین عوامل تکوین نقد ادبی ومقیاسهای نقد معنی قرار گرفت که ناقدان ادبی بدان می پرداختند و در آثار ادبی که مورد بحث وتحقیق قرار می دادند، می جستند.[۲۹]

۲- نو آوری، تازگی وابتکار:

      عمر – رضی الله عنه – ترجیح می داد که اشعار شاعران وگفتار فنی ادیبان از نظر معنی ومفهوم تازگی داشته ومعانی ابتکاری ونو مطرح کنند که با روح دین جدید، مبادی تمدنی واخلاقی، باورهای بنیادین، ارزشها وتقالید وفرهنگ عمومی آن،  همخوانی داشته باشد. وباید این معنانی چنان زیبا واستوار در قالب شعر در بیاید که هیچ ستکگی وضعف وسستی بدان راه نیابد، واز آن در تصویری زیبا وبیانی نیکو تعبیر کند.

۳- همخوانی ومناسبت میان نص ادبی و مقیاسهای اخلاقی:

عمر- رضی الله عنه- در هنگام بررسی وارزشیابی نص ادبی، در کنار صداقت وابتکاری بودن آن، تأکید می کرد که باید با مقیاسهای اخلاقی اسلام برابر وهمراه باشد، به گونه ای که شاعر یا نویسنده نباید به هجو زشت، دشنام وناسزاگویی های رسواکننده، دریدن نوامیس وآبروی مردم، روی آورد. نباید ادیب مسلمان مجالس باده نوشی وخوردن شراب وغیره چیزهایی که به ضعف وسستی عقیده وایمان وفساد اخلاق دلالت دارند، را به تصویر بکشد. از همین روی بود که ایشان در برابر حطیئه وسحیم موقف مخالف گرفت وحتی آنها را توبیخ وزندانی کرد، تا پندی باشد برای تمام شاعران که معیارهای اخلاقی را در شعر خود رعایت کنند[۳۰].

یکی از مسائل مربوط به نقد آن بزرگوار حکایت زیر است: در روایات آمده است که عمر- رضی الله عنه- نعمان بن عدی را به حیث کاردار خود در منطقه میسان از سرزمین عراق تعیین نمود. نعمان از همسرش تقاضا کرد که او را در این سفر وکار همراهی کند؛ ولی همسرش خود داری کرد، وقتی به آن منطقه رسید، خواست که همسرش را هم به پیوستن به خود تشویق کند، شعری نوشت وبه او فرستاد که در شعر معانی ومطالبی را جای داده بود که باعث غیرت ورشک زنان می شود، در حقیقت آن ابیات شعری از حقیقت خوی واخلاق نعمان نمایندگی نمی کرد؛ ولی او به خاطر تشویق وبر انگیختن همسرش آن ابیات را نوشته بود:

فمن مبلغ الحسناء أن حليلها             بميسان يسقي في زجاج وحنتم

إذا شئت غنتني دهاقين قـــــــــــرية ُ                 و صناجة تحدو على كل ميسم

إذا كنــــــت ندماني بالأكبر اسقني       ولا تسقـــــــــــــني بالأصـــــــــــــغر المتثلم

لعـــــــــل أمير أمير المؤمنين يســـــــوءه      تنـــــــــادمـــــــــــــنا في الجوسق المتهدم

یعنی: ( چه کسی به زیبا روی خبر می دهد که شوهرش در میسان در جامهای شیشه یی وسفالین شراب می نوشد، هرگاه که بخواهم دوشیزگان بزرگان روستا برایم سرود می خوانند وچنگ نوازنده هم در حال رقص وپایکوبی است، هرگاه که در مجلس شراب با من همرکاب می شوی پس مرا با جام بزرگ شراب بنوشان، نا با کوزه کوچک دهن بسته، اگر امیر المؤمنین از حالم خبر شود شاید که از من بدش آید، من با ندیمان خود در کاخ ویرانه ای به شراب نوشی می پردازیم)،

هنگامی که ابیات فوق را به عمر –رضی الله عنه- خواندند، گفت: سوگند به الله تعالی که از آن خیلی بدم آمد! سپس او را از وظیفه اش برکنار کرد. عکس العمل عمر وعزل کردن کاردار را از وظیفه اش، کار ناپسند وغریب نیست؛ زیرا که نعمان امیر مردم وپیش نمازشان در مسجد والگوی آنها در زندگی بود. این قطعه شعری هرچند که نمایندگی از زندگی حقیقی نعمان نمی کند؛ چونکه او از جمله مهاجرینی است که در هجرت نخست مهاجرت کرده بود، به هرحال با ارزشهای این دین تعارض دارد وآموزه های آن هم آن را نمی پذیرد، از این روی در نزد عمر مردود بود و گوینده اش هم مجازات گردید[۳۱].

۴- موضوعی بودن:

نقد عمر بن خطاب- رضی الله عنه- در سخن وادبیات بر موضوعیت استوار بود؛ موضوعیتی که قائم بر اسباب جوهری سخن است؛ این اسباب جوهری می تواند که بنیاد های احکام وداوریها را تشکیل دهد، ومی شود قاعده ومعیاری شود که شعر وادب را بدان نیز سنجش نمود. آن حضرت در نقد ادبی وسنجش شعری خود هم به جانب واژه ها نگاه می کرد، هم به شیوه سخن گفتن، هم به معنا وهم به سبک وبافت سخن[۳۲]. در حقیقت عمر بن خطاب –رضی الله عنه- اولین هسته نقد ادبی منهجی ومقیاسهای آن را گذاشت که مهمترین عناصر تکوین شعر را تشکیل می دهد وآن عبارت از شیوه وسبک شعری ومعانی شعر است[۳۳]. از این رو، علماء ودانشمندان نقد عمر بن خطاب را در نقد ادبی زبان عرب، کنشی می پندارند که قبل از زمانش به صحنه وجود آمده است. آری، نقد عمر اولین تعلیل بود که اسباب داوریهای ادبی را به شکل بسیار وسیع وگسترده به بررسی می گرفت وپهلوهای شعوری مانند صدق احساس وصدق تعبیر را  با شیوه های عمیق وژرف مورد مداقه قرار می داد واحکام خویش را بر آن صادر می کرد[۳۴].

۵- اساس قرار دادن روح اسلام وعقیده آن:

از سوی دیگر، دیدگاه های نقدی عمر بن خطاب – رضی الله عنه- پیرامون مضمون ادبیات وشعر بر گرفته از روح اسلام و ارزشها ومصالح مسلمین بود. این منهج وشیوه ای است که اصول ومبادی آن را رسول الله – صلی الله علیه وسلم- بیناد گذاشته بود. عمر با شیوه هایی که در نقد مطرح می سازد، نمایندگی می کند از تتلمذ زیرکانه اش از پیامبر- صلی الله علیه وسلم-؛ زیرا آن حضرت بود که نقد ادبی اسلامی را بنیاد گذاشت ومضمون ادبی را با مقیاسهای دینی وارزشهای اسلامی خالص، قیاس نمود؛ لذا چیزی که با جوهر اسلام ومبادی آن موافق می افتاد می پسندید وستایش می کرد وآنچه که با جوهر دین در تضاد واقع می شد مذموم ومردود می دانست. مقیاسهای دینی واخلاقی عمر بن خطاب- رضی الله عنه- در نقد او از شعر سحیم عبد بنی حسحاس[۳۵]، شعر نجاشی در هجو بنی عجلان[۳۶] وشعر حطیئه در هجو زبرقان بن بدر[۳۷] به شکل آشکار وهویدایی باز تاب یافته است.

این بود مهمترین نشانه ها وگرایشهای نقد ادبی درنزد عمر بن خطاب- رضی الله عنه- که بنیادهای نقد ادبی را تشکیل می دهد ومرحله تولد وآغاز تأسیس این علم را بازتاب می دهد. از سوی دیگر دیدگاههای آن حضرت گرایش وتوجه او را نشان می دهد؛ گرایشی که در تقویم ادبیات وداوری پیرامون آن، صرف بر ذوق استوار نبود؛ بلکه بر موضوعیت دقیق وبدور از تمایلات وگرایشهای عاطفی وشخصی در شح نص ادبی وبیان جمال وزیبایی ها وزشتی ها، تعلیل نقاط مثبت وزیبا ونیکو یا زشت ونکوهیده آن، استوار بود. تا زمانی که نقد ادبی در زبان عربی وجود داشته باشد، خود را مدیون عمر بن خطاب می داند؛ زیرا او اولین کسی بود که در نقد ادبی خود بر سلامت عربی، بلاغت عبارت، استقلال معنی توأم با صدق تعبیر، صدق تکوین وحسن تصویر وهویدایی آن تأکید داشت.

مقیاسهای نقدی ای که عمر بن خطاب- رضی الله عنه- مطرح ساخت مقیاسهایی اند ک با عمر هیچ ناقد ادبی اصیل ودانا مخالفت نخواهد کرد. واگر به بیان فرهنگ وعمق فهم این خلیفه بزرگ، وتوانایی های او بر درک زیبایی های شعر، ونقد وداوریش پیرامون را به تفصیل بپردازیم،  سخن به درازا می کشد وناگذیر خواهیم بود که فصل های طولانی بنگاریم.

ابوبكر صدیق ونقد ادبی:

بر حسب روایات تاریخ اسلام، به ویژه زندگانی خلفای راشدین، دوره روزگار عمر بن خطاب- رضی الله عنه- برای نقد ادبی پر بار ترین دوره محسوب می گردد؛ ولی روایتها نشان می دهند که خلفای دیگر نیز نسبت  به ادبیات وسماع شعر نیز توجه قابل ملاحظه وارزشمند داشته اند. شماری از نظریات وآرای نقدی از ابوبکر صدیق- رضی الله عنه- نیز نقل شده که بعضی از آن آراء به نقد معنی وتوجیه ورهنمایی شاعران به دیدگاه اسلامی تعلق داشته و قسمتی از آراء ونظریات آن بزرگوار به داوری وحکم در مورد شاعران می باشد وشمار دیگری از نظریاتش به نقد لغوی واصلاح زبان مربوط می شود. در یکی از روایتها آمده است که لبید که از شاعران مخضرم بود در نزد ابوبکر صدیق- رضی الله عنه- شعری را خواند وهنگامی که به بیت زیر رسید:

ألا كل شيء ما خلا الله باطل

یعنی: (بدان که همه چیز جز الله متعال باطل است)

 ابوبکر صدیق که این بیت شعر را شنید گفت: راست گفتی. وچون قسمت بعدی بیت شعر را خواند:

وكل نعيم لا محالة زائل.

یعنی: ( هر نعمتی حتما نابود شدنی است).

ابوبکر صدیق گفت: دروغ گفتی، بلکه در نزد الله نعماتی وجود دارد که پایان نمی پذیرد[۳۸].

این گونه داوری از سوی ابوبکر صدیق –رضی الله عنه- نشان می دهد که آن حضرت به فنون شعر آشنایی داشته و در درک معنی شعر خبره بوده است. به طور کل ملاحظاتی که در مورد شعر ابراز می داشته با مفکوره واساسات فکری اسلام همخوانی داشته است. او هم این طرز تفکر وبرداشت در مورد شعر وشاعری را از مکتب نبوت آموخته بود. این امر دلیلی روشن وهویدا بر این است که اسلام بنای شعر را یکسره منهدم نمی کند؛ بلکه این دین بزرگ با شعری مخالف است که مبادی واخلاقیات آن را پامال می کند و حرمات اسلام ومسلمین را در معرض تجاوز قرار می دهد وجامه قدسیت ارزشهای آن را می درد.

در ارتباط با نظریات وآراء آن حضرت پیرامون حکم وداوری در حق شاعران حکایت است که او همواره نابغه را در شاعری بر شاعران معاصر دیگر ترجیح می داده است. او درمورد نابغه گفته بود: نابغه نسبت به همه شاعران زمانش بهتر شعر می سرود، بحرهایی که انتخاب می کرد شرین ترین بحر می بود، ومعنی ومفهوم سخنش هم ژرف وپر مغز بود”[۳۹].

 وقتی در نظریات نقدی ابوبکر صدیق –رضی الله عنه- تأمل می کنیم در میابیم که در آن داوریهای اجمالی وعام وجود دارد مانند شیوه های عام وشایع نقد ادبی زمانش. با همه حال در میابیم که در این عبارات کوتاه ویژگی های دقیق ومرکز وجود دارد. اواین تعمق وژرف بینی را سبب مقارنه ومفاضله قرار می داد. او از خلال این داوری به عمق وژرفای سخن توجه می کند، وبدین وسیله اثر فکر وعقل را در معنی وشکل نص ادبی به نمایش می گذارد. با تعمق در شیوه نقد وچگونگی داوری آن حضرت به این نتیجه می رسیم که ایشان از شیوه نظم قرآنی متأثر بوده است؛ زیرا که نگاه او بیشتر به معانی عمیق وژرف وبه زیباییهای لحن کلام دوخته شده بود ودرنفوس آدمی عمیق ترین اثر را بر جای می گذاشت[۴۰].

سخن نيكو با توفيق ميان زیبایی لفظ وزیبایی سبک وترکیب واژگان و داشتن معنای ژرف ثابت می شود. شعر وادب به انسان مانند هستند؛ هر اندازه که انسان منظر زیبا وهیئت آراسته وشکل وصورت زیبا داشته باشد، اگر از خرد استوار وادراک محکم برخوردار نباشد مردم به او ارج نخواهند گذاشت وبرایش وزن حقیقی قائل نخواهند شد، واگر از عقل استوار وبزرگ برخودار بود، ولی صورتش زیبا نبود وبدن ستبر ومستقیم وسالم نداشت، مردم بدان توجه نخواهند کرد جز اندک. مردم وزن وارزش حقیقی وکامل به کسی می گزارند که هم جسم قوی ونیرومند داشته باشد، هم صورت زیبا همراه با عقل استوار وبزرگ.

نقدی که حضرت ابوبکر-رضی الله عنه- از نظر لغت داشت به تصحیح آن مربوط می شد، روایت شده که ابوبکر –رضی الله عنه- از مردی که لباس می فروخت پرسید: ای مرد، آیا این لباس برایم می فروشی؟ مردم جواب داد: لا عفاک الله، (نه، خدا جورت داشته باشد)، ابوبکر در این جواب کوتاه نکته اشتباه آن مرد با پی برد، و در برابر آن اشتباه سکوت هم نکرد، بلکه به تصحیح جمله اش پرداخت و به او گفت: بگو: لا وعفاک الله. ادراک ابوبکر صدیق در این استعمال لغوی اشاره به آن موضوع بلاغی ای دارد که بعدها اصطلاح فصل ووصل را به خود اختصاص داد، که بلاغیون در این چنین موقعی فصل را به وسیله استعمال (واو) در میان (لا) وجمله مقدر( أبیعک هذا الثوب) را واجب می پندارند، وجمله دوم دعائیه است که می گوید: (عافاک الله). این گونه تعقید وپیچیدگی وابهام لغوی مرتبط به معنی است، اگر فصل به واسطه (واو) واقع نشود در آن حال جمله به دعاء علیه وی مبدل گردد نه دعاء به نفعش. ابوبکر –رضی الله عنه- با زکاوت وفطانتی که داشت این مسئله را درک کرد ومشکل را در همان آغاز حل نمود، پیش از آنکه بلاغیون قواعد خویش را وضع نمایند، این بدان خاطر که حس لغوی در وجود نزد آن حضرت بسیار استوار ومحکم بود[۴۱].

عثمان بن عفان ونقد ادبی:

با آنکه توجه به ادبیات ونقد شعر وادب در زمان عثمان بن عفان- رضی الله عنه- در مقایسه به دوره عمر بن خطاب-رضی الله عنه- کمتر بود، مع الوصف آنقدر از شواهدی که از دوره آن بزرگوار نقل گردیده نشان دهنده آن است که آن شخصیت بزرگ نیز مانند دو خلیفه قبلی اش هم شعر را می شناخته وهم آن شیرینی وزیبایی اش را می چشیده واحساس می کرده وبه شعر وشاعری توجه واهتمام داشته ونقد می کرده واسباب وعلل حکم وداوری خود را هم بیان می داشته است. روزی در نزدش شعری از زهیر بن ابی سلمی خوانده شد، وچون به بیت زیر رسید:

ومهما تكن عند امرئ من خليقة      وإن خالها تخفى على الناس تعلم

یعنی: ( هر اندازه که یک شخص در پوشاندن ومخفی داشتن خوی وخصال خود سعی بلیغ به خرج دهد، آن خوی مخی نمی ماند وبر مردم آشکار می شود).

زمانی که عثمان بن عفان –رضی الله عنه این بیت شعر را شنید تعجب کرد، وگفت: زهیر راست ونیکو گفته است، هرگاه یک شخص در نیمه شب هم درخانه شخصی داخل شود باز هم مردم خبر می شوند ودر باره اش سخن می گویند.

 علی بن ابی طالب ونقد ادبی:

الله متعال علی بن ابی طالب – رضی الله عنه- را در کنار موهبت های بزرگ دیگر موهبت نقدی وادبی بسیار بلند وعالی نیز نصیب فرموده بود که او را در تذوق وتفسیر کلام ادبی و تقویم وتقدیر سخن نیکو وناب  کمک می نمود. ذوق ادبی او مانند چشمه سار های جهنده هم صاف وزلال بود هم پر آب وروان. این ذوق ادبی او را در ادراک جمال وزیبایی فنی وهنری شعر ومعرفت اسباب آن زیبایی کمک می کرد که در نتیجه شماری از نظریات نقدی در میراث ادبی عرب به ظهور رسید و اسباب اعجاب وشگفتی ناقدان دوران نضج ادبی را در پی داشت.

سخنی را ابن رشیق قیروانی به نقل از علی – رضی الله عنه- در کتاب خود آورده است که آن حضرت در باره سخن اظهار نظر کرده وگفته است: «الشعر ميزان القول» یعنی: شعر ترازوی سخن است، وبعضیها آن را چنین روایت کرده اند :” الشعر ميزان القوم”. یعنی: شعر ترازوی مردم است. به این معنی که: شعر خصوصیات وویژگی هایی را دارا است که می شود بدان سخن درست را از سخن نادرست ونا مستقیم، مطابق مقیاسهای اهل این فن قول،  باز شناخت؛ هر چند که در اغراض ومقاصد خود با ارزشها ملت وگروهی منافات داشته باشد[۴۲].

این عبارت نشان می دهد که علی- رضی الله عنه- دارای دیدگاه ویژه ای در نقد ادبی بوده که ارزش وقیمت شاعر را به وسیله فکر واندیشه ورأیی که داشت ارزشیابی وسنجش می کرد، وسخنان او را در میزان نقد می گذاشت وبعد در موردش قضاوت می کرد. به همین لحاظ از ایشان نقل است که گفته است: ” قيمة كل شيء ما يحسنه”[۴۳].یعنی: (ارزش هر چیزی به میزان ادای نیکوی آن بستگی دارد).  او نیکی سخن را در این می دانست که چقدر از معانی بلند واندیشه متعالی ودقیق وشیوه های فصیح کلام را در خود جای داده وحمل می کند[۴۴].

عباس محمود عقاد، نویسنده پر آوازه معاصر مصر، گفته است: نقدی که علی از شاعران می کرد نقدی مبتنی بر علم ودانش وذوق شعری بود، او با مکتبهای ادبی آن زمان آشنا بود، واز اختلاف وجوه مقابله آگاهی داشت وبه خوبی می توانست که بر حسب آن مکتبهای ادبی شاعری را بر شاعری دیگر برتری دهد یا سخنی را بر سخنی[۴۵].

چیزی که درستی سخن عقاد را  به اثبات می رساند آن است که دیدگاه علی- رضی الله عنه- در باره معیار تفاضل وبرتری میان دو شاعر آن بوده که بایستی هر دو شاعر در یک عصر زندگی کنند ودر غیر آن مفاضله در میان آنها صحیح نیست. در روایات آمده که آن حضرت فرمودند: هرگاه شاعرن متقدم هم زمان زندگی کرده باشند وبرای هرکدام آنها درفشی نصب شده باشد، وهرکدام طرفداران خودش را می داشته ودر یک موضوع شعر سروده باشند، در یک چنین حالی می توانیم داوری کنیم که از آن دو کدام یکی شاعرتر است، واگر این معیار تکمیل نمی شد به این نگاه می کنیم که شعر کدام آنها بدور از رغبت وطمع ویا هراس وترس بوده است. پرسیده شد: او کیست؟ فرمود: کندی. پرسیدند: به چه چیزی؟ گفت: زیرا که دیدم نوآوری های او از دیگرشاعران بهتر وبیشتر است ودر بیان حقائق از دیگران مقدم تر وباجرأت تر[۴۶].

چیز جدیدی که در نظریات ودیدگاه علی- رضی الله عنه- وجود دارد آن است که تفاضل وبرتری در میان شعراء زمانی شدنی است که آن شعراء در یک عصر زندگی کرده باشند، واین ممکن نیست مگر آنکه برای آنها یک بیرق تعیین کنیم که همه به سوی آن حرکت کنند، به این معنی که برای همه یک موضوع تعیین کنیم که همه در همان یک موضوع شعر بگویند. پس علی- رضی الله عنه- برای مفاضله وبرتری دو شرط تعیین می کند:

  • هم عصر بودن.
  • وحدت موضوع.

وهرگاه میان دو شاعر متقدم مفاضله صورت می گیرد که آنها با هم معاصر هم نبوده اند وشروط مسابقه شعری بر آن تکمیل نمی شود، در آن حال بهترین شان کسی است که شعرش را از روی طمع یا خوف نگفته باشد، یعنی شعر محصول تجربه شعری خود شاعر باشد و عامل خارجی نداشته باشد، مانند چشمه زلال وروان که آب از اعماق آن خود به خود می جهد ونوشندگانش را سیراب می سازد. این یک دید مبتکرانه ای است که شعر مطبوع وروان را بر شعر مصنوع ومتکلف ترجیح می دهد[۴۷].

به نظر صاحب این قلم، علی- رضی الله عنه- با وضع کردن شروط داوری در باره شعر وشاعران، دقیق ترین اصول وقواعد نقدی را مطرح کرده وآن عبارت است از: وحدت موضوع، وحدت زمان وعصر، وصدق فنی که از سیاق سخن دانسته می شود. تا امروز که امروز است ناقدان بزرگ بر این اصول وشروط پا می فشارند ودرکنار آنها شروط وقواعد دیگری را نیز مطرح می کنند، تا هنوز هیچ ناقدی نیامده که این اصول وقواعد وضع شده از سوی علی- رضی الله عنه- را نقض کرده باشد ویا آن را بی بنیاد خوانده باشد.

 نتیجه گیری:

در آخر لازم می دانم به مهم ترین نتایجی این بحث وپژوهش اشاره کنم که از لابه لای این مقاله بدست می آید:

  • چنان معلوم می شود که پژوهش های ادبی وشعری ونقدی در زمان خلفای راشدین به طور عام و در نزد خلفای راشدین به طور خاص مورد اهتمام وتوجه  جدی قرار داشته وآن خلفاء بزرگ در کنار دیگر مشغولیت های زندگی به این امر نیز متوجه بوده اند.
  • در میان خلفاء کسی که بیشتر از همه به نقد وادب توجه واهتمام داشته عمر بن خطاب- رضی الله عنه- بوده است. زیرا که او هم قبل از اسلام آوردن وهم بعد از اسلام آوردن به شنیدن شعر وحفظ شعر و ابراز نظر در باره شعر توجه داشته است. درحقیقت می توان گفت که شنیدن شعر وتعامل با آن یکی از مشغولیتهای او در زندگی را تشکیل می داده است. به خاطر همین رغبت شدید بعد از به خلافت رسیدن هم نسبت به آن بی توجه نشده بود وقسمت زیادی از آراء نقدی وی از زمانی نقل گردیده که ایشان خلیفه مسلمین بود.
  • گذشته از آنکه خلفای راشدین به خواندن وشنیدن، ونقد شعر توجه داشته اند بلکه هرگاه شعری نغز می شنیدند برای شاعر صله هم می دادند، چنانچه در روایات آمده است که شاعری نزد یکی از این خلفاء آمد وشعری زیبا ونغز خواند و در آخر در خواست صله کرد، خلیفه هم که بُرده ای روی لباسش پوشیده بود، ودیگر جامه ای مانندآن نداشت، را به شاعر بخشید، وسوگند یاد کرد که غیر از این، دیگر هیچ جامه ای ندارم.
  • خلفای راشدین به ویژه امیر المؤمنین عمر بن خطاب و امیر المؤمنین علی بن ابی طالب- رضی الله عنهما- برای شعر خوب موازین ومقیاسهایی وضع کرده بودند که می شد بدان وسیله شعر را از نظر شکل ومضمون ارزیابی کرد، یا آن را معیار ومحکی برای مفاضله وداوری میان شاعران گردانید.
  • همه خلفای راشدین شعر می شنیده اند و هیچگاه شاعری را از خواندن شعر مانع نشده اند، ولی شماری از آنها شعر خواندن وشنیدن آن را ممارست می کرده اند، وبه سبب کثرت شنیدن وممارست شنید شعر مقدار زیادی از اشعار را حفظ داشته اند، ودر مناسبت های مختلف وبه خاطر تأیید کلام خود بدان استشهاد می کردند، وگذشته از آن به آموزش ویاد گیری آن مسلمانان را تشویق وترغیب می نمودند، حتی برای این کار مجالس شعر یا به تعبیر امروز شب شعر برپا می کردند.
  • یکی از معیارهای اتفاقی قبول یا رد شعر درمیان آنها، این امر بود که مضمون شعر مورد نظر تا کدام اندازه با مبادی فکری، اخلاقی، ارزشی وتمدنی اسلام همخوانی دارد وچقدر مخالف است. بر اساس همین معیار شماری از شاعران را بر شاعران دیگری ترجیح می دادند، وهرگاه که شعر یکی از شاعران با این مبادی در تضاد واقع می شد نه تنها که شعرش مردود قرار می گرفت بلکه خود شاعر نیز سرزنش می شد وحتی به زندان افکنده می شد، چنانچه که با حطیئه صورت گرفت.
  • موازین وقواعدی را که خلفای راشدین برای شعر خوب مطرح کردند نقش ماده اولی نقد ادبی را باز نمود که بعد های نقاد وبلاغیون بزرگ عرب هم آن موازین را اعتبار دادند وهیچ کسی از ناقدان بزرگ این موازین را نشکستاند وحتی در عصر حاضر هم ناقدان ادبی شمار زیادی از مقیاسهای خود را از همان موازین گرفتند که توسط خلفای راشدین وضع شده بودند.

المصادر والمراجع :

  • ابن أبي الحديد، أبو حامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبي الحديد المدائني، (۱۴۱۸هـ- ۱۹۹۸م)، شرح نهج البلاغة، شرح نهج البلاغة، تحقيق :محمد عبدالكريم النمري، ط۱، دارالكتب العلمية، (- بيروت  /لبنان. )
  • ابن رشيق القيرواني، العمدة، تحقيق الشيخ محمد محي الدين عبدالحميد، ط دارالتراث العربي، بيروت بلا ت.
  • ابن قتيبة، (۱۹۷۷م)، الشعر والشعراء، تحقيق أحمد محمد شاكر، ط۳، بيروت لبنان.
  • أبو اسحاق ابراهيم بن علي الحصري القيرواني، زهر الآداب وثمر الألباب،، دار الكتب العلمية – بيروت / لبنان – ۱۴۱۷ هـ – ۱۹۹۷م، تحقيق: دكتور يوسف على طويل، ط۱٫
  • أبوالنصر، محمد أحمد، ( ۱۴۱۱ه – ۱۹۹۱م) عمر بن الخطاب، دار الجيل، بيروت لبنان.
  • التوحيدي، أبوحيان علي بن محمد بن العباس،(۱۴۱۹ه- ۱۹۹۹م)، البصائر والذخائر، تحقيق الدكتور وداد القاضي، ط۴، دارصادر، لبنان/لبنان.
  • الجاحظ، أبوعثمان عمروبن بحر، (۱۹۶۸م) البيان والتبيين، ط۱، تحقيق فوزي عطوي، دار صعب، بيروت لبنان.
  • الدارمي، عبدالله بن عبدالرحمن أبو محمد،(۱۴۰۷هـ)، سنن الدارمي، تحقيق: فواز أحمد زمرلي وخالد السبع العلمي، لاط، لات.
  • رفعت زكي، محمود عفيفي(دكتور)، (۱۹۹۰م)، من مظاهر النقد الأدبي عند العرب، ط دارالطباعة المحمدية.
  • سعيد الأفغاني، أصول النحو، المكتب الإسلامي، ط ۱۹۸۷٫
  • السمعاني، عبيدالكريم بن محمد بن منصور أبوسعد التميمي، (۱۴۰۱هـ – ۱۹۸۱م)، إدب الإملاء والاستملاء، ط۱، تحقيق: ماكس فايسفايلر، دارالكتب العلمية، – بيروت، لبنان.
  • السيد أحمد الهاشمي (۲۰۱۴م)، جواهر الأدب، دار مكتبة المعارف، بيروت- لبنان.
  • طبانة، دكتور بدوي، (لا ت )، دراسات في نقد الأدب العربي، ط مكتبة الأنجلو.
  • الطبراني، سليمان بن أحمد بن أيوب أبوالقاسم( ۱۴۰۴هـ – ۱۹۸۳م)، المعجم الكبير، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ط۲، مكتبة العلوم والحكم، الموصل، العراق.
  • الصلابي، الدكتور علي محمد محمد( ۱۴۳۰هـ – ۲۰۰۹م)، علي بن أبي طالب شخيته وعصره، دار ابن كثير، دمشق، سوريا.
  • صلاح الدين، دكتور محمد عبدالتواب(۱۹۸۱م)، موقف الإسلام من الشعر، ط مطبعة السعادة، مصر.
  • عبدالرحمن عثمان، معالم النقد الأدبي، ط المدني.
  • العقاد، عباس محمود، عبقرية الإمام، ط دار المعارف.
  • العقاد، عباس محمود، عبقرية عمر، المكتبة العصرية، بيروت، لا ت.
  • العيني، أبو محمد محمود بن أحمد بن موسى بن أحمد بن حسين الغيتابى الحنفى بدر الدين، عمدة القاري شرح صحيح البخاري، دار إحياء التراث العربي – بيروت- لبنان، بلا تاريخ.
  • الغول، أحمد فؤاد(دكتور)، الشعر في الإسلام، ط دار لوران للطباعة والنشر، الإسكندرية- مصر.
  • المبرد، أبوالعباس محمد بن يزيد( ۱۴۲۰هـ -۱۹۹۹م)، الكامل في اللغة والأدب، ط۱، مؤسسة المعارف، بيروت، لبنان.
  • مصطفى إبراهيم، (دكتور)،( ۱۴۱۹هـ – ۱۹۹۸م)، في النقد الأدبي القديم عند العرب، مكة للطباعة.
  • محمد حسن شراب، ( ۱۴۱۵هـ – ۱۹۹۸م)، المدينة النبوية فجر الإسلام والعصر الراشدي، ط۱، دار القلم ودار الشامية بيروت، لبنان.
  • محمد حميدالله، ( ۱۴۰۵هـ – ۱۹۸۵م)، مجموعة الوثائق السياسية للعهد النبوي والخلافة الراشدة، دار النفائس، ط۵٫
  • محمد طاهر درويش، في النقد الأدبي عندالعرب، دارالمعارف.
  • المرز باني، (بلات)، الموشح، تحقيق محمد علي البجاوي، ط نهضة مصر.
  • واضح الصمد، (الدكتور)، أدب صدر الإسلام، لا ط، لا ت.
  • نايف، معروف (الدكتور)، الأدب الإسلامي في عهد النبوة، دار النفائس، بيروت، لبنان، بلا تاريخ.
  • ياقوت الحموي، أبوعبدالله شهاب الدين ياقوت بن عبدالله الرومي، إرشاد الأريب إلي معرفة الأديب، تحقيق: إحسان عباس، دار الغرب الإسلامي، بيروت، ط:۱٫
  • احمد احمد بدوی، أسس النقد الأدبی عند العرب، دارنهضة مصر للطباعة والنشر، القاهرة، طبع عام: ۱۹۹۶٫

[۱] – السيد أحمد الهاشمي (۲۰۱۴م)، جواهر الأدب، دار مكتبة المعارف، بيروت- لبنان، ج۲ص۱۰۴٫

[۲] – الجاحظ، أبوعثمان عمروبن بحر، (۱۹۶۸م)  البيان والتبيين، ط۱، تحقيق فوزي عطوي، دار صعب، بيروت لبنان، ج۱ص ۲۴۱٫

[۳] السمعاني، عبيدالكريم بن محمد بن منصور أبوسعد التميمي، (۱۴۰۱هـ – ۱۹۸۱م)، إدب الإملاء والاستملاء، ط۱، تحقيق: ماكس فايسفايلر، دارالكتب العلمية، – بيروت، لبنان، ج۹ص ۷۱، أبو اسحاق ابراهيم بن علي الحصري القيرواني، زهر الآداب وثمر الألباب،، دار الكتب العلمية – بيروت / لبنان – ۱۴۱۷ هـ – ۱۹۹۷م، تحقيق: دكتور يوسف على طويل، ط۱، ج۱ص۳۴٫

[۴] نايف،  معروف (الدكتور)، الأدب الإسلامي في عهد النبوة، دار النفائس، بيروت، لبنان، بلا تاريخ، ص۱۷۱٫

[۵]الطبراني، سليمان بن أحمد بن أيوب أبوالقاسم( ۱۴۰۴هـ – ۱۹۸۳م)، المعجم الكبير، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ط۲، مكتبة العلوم والحكم، الموصل، العراق، ج۷ص۱۲۹٫

[۶] – أبوالفرج الأصبهاني، الأغاني، ج۲ص۱۷۱٫

[۷]العقاد، عباس محمود، عبقرية عمر،  المكتبة العصرية، بيروت، لا ت، ص ۸۷٫

[۸] – الأصبهاني، الأغاني، ج۲ص۱۷۱٫

[۹] – المصدر السابق، ج۲ص۱۷۹٫

[۱۰] – واضح الصمد، (الدكتور)، أدب صدر الإسلام، لا ط، لا ت، ۹۲و۹۳٫

[۱۱] أبوالنصر، محمد أحمد، ( ۱۴۱۱ه – ۱۹۹۱م) عمر بن الخطاب، دار الجيل، بيروت لبنان، ص۲۴۴٫

[۱۲] – المبرد، أبوالعباس محمد بن يزيد( ۱۴۲۰هـ -۱۹۹۹م)، الكامل في اللغة والأدب، ط۱، مؤسسة المعارف، بيروت، لبنان، ج۲ص۳۰۰٫

[۱۳] – محمد حسن شراب، ( ۱۴۱۵هـ – ۱۹۹۸م)، المدينة النبوية فجر الإسلام والعصر الراشدي، ط۱،  دار القلم ودار الشامية بيروت، لبنان، ج۲ص۱۰۶٫

[۱۴] – أبو النصر، عمربن الخطاب، ص۲۴۸٫

[۱۵] – إرشاد الأريب إلي معرفة الأديب، لشهاب الدين أبو عبد الله ياقوت بن عبد الله الرومي الحموي، تحقيق: إحسان عباس، دار الغرب الإسلامي، بيروت، ط:۱، ۱۴۱۴ هـ – ۱۹۹۳ م، ج۱ص۶۷، والأضداد لابن الأنباري ص۲۴۴ طبع حكومة الكويت، من طريق في أصول النحو لسعيد الأفغاني، المكتب الإسلامي، ط ۱۹۸۷م، ص۷٫

[۱۶] – سورة التوبة آية۳٫

[۱۷] – انظر الخصائص لابن جني ج۲ص۸٫

[۱۸] – إرشاد الأريب، ج۱ص۷۷، وفي أصول النحو، ص۷و۸٫

[۱۹] – نايف،  معروف، الأدب الإسلامي في عهد النبوة، ج۲ص۱۰۲٫

[۲۰] – أبوالنصر، عمر بن الخطاب، ص۲۶۰٫

[۲۱] – محمد حميدالله، ( ۱۴۰۵هـ – ۱۹۸۵م)، مجموعة الوثائق السياسية للعهد النبوي والخلافة الراشدة، دار النفائس، ط۵، ص۴۱۴٫

[۲۲] – العيني، أبو محمد محمود بن أحمد بن موسى بن أحمد بن حسين الغيتابى الحنفى بدر الدين،  عمدة القاري شرح صحيح البخاري، دار إحياء التراث العربي – بيروت- لبنان، بلا تاريخ، ج۲۴ص۷٫

[۲۳] – أبو النصر، عمر بن الخطاب، ص۲۵۱٫

[۲۴] – الدارمي، عبدالله بن عبدالرحمن أبو محمد،(۱۴۰۷هـ)، سنن الدارمي، تحقيق: فواز أحمد زمرلي وخالد السبع العلمي، لاط، لات، ج۱ص۹٫

[۲۵] – ابن أبي الحديد، أبو حامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبي الحديد المدائني، (۱۴۱۸هـ- ۱۹۹۸م)، شرح نهج البلاغة، تحقيق:محمد عبدالكريم النمري، ط۱، دارالكتب العلمية، بيروت  /لبنان، ج۳ص۱۱۳٫

[۲۶] – محمد حسن شراب، ( ۱۴۱۵هـ – ۱۹۹۸م)، المدينة النبوية فجر الإسلام والعصر الراشدي، ط۱،  دار القلم ودار الشامية بيروت، لبنان، ج۲ص۱۰۲٫

[۲۷] – الجاحظ، البيان والتبيين، ج۱ص۲۴۰٫

[۲۸] – واضح الصمد، أدب صدر الإسلام، ۹۶٫

[۲۹] – أسس النقد الأدبی عند العرب، آحمد احمد بدوی، ص ۴۲۴- ۴۲۸.

[۳۰] – أبوالنصر، عمربن الخطاب، ص۲۵۵- ۲۶۱٫

[۳۱] – المرجع السابق، ص۲۶۳٫

[۳۲] – محمد طاهر درويش، في النقد الأدبي عندالعرب، دارالمعارف، ص۸۷٫

[۳۳] – طبانة، دكتور بدوي، (لا ت )، دراسات في نقد الأدب العربي، ط مكتبة الأنجلو، ص۹۶٫

[۳۴] – عبدالرحمن عثمان، معالم النقد الأدبي، ط المدني، ص ۱۲۰و۱۲۱٫

[۳۵] – رفعت زكي، محمود عفيفي(دكتور)، (۱۹۹۰م)، من مظاهر النقد الأدبي عند العرب، ط دارالطباعة المحمدية، ص۶۷٫

[۳۶] – ابن قتيبة، (۱۹۷۷م)، الشعر والشعراء، تحقيق أحمد محمد شاكر، ط۳، بيروت لبنان، ج۱ص۵۲٫

[۳۷] – طبانة، دكتور بدوي، (لا ت )، دراسات في نقد الأدب العربي، ط مكتبة الأنجلو، ج۹۴و۹۵٫

[۳۸]– المرز باني، (بلات)، الموشح، تحقيق محمد علي البجاوي، ط نهضة مصر، ص۹۷، والبيان والتبيين للجاحظ ج۱ص۹۱٫

[۳۹] – ابن رشيق القيرواني، العمدة، تحقيق الشيخ محمد محي الدين عبدالحميد، ط دارالتراث العربي، بيروت بلا ت، ج۱ص ۹۵٫

[۴۰] – صلاح الدين، دكتور محمد عبدالتواب(۱۹۸۱م)، موقف الإسلام من الشعر، ط مطبعة  السعادة، مصر، ص۱۱۳ .

[۴۱] – مصطفى إبراهيم، (دكتور)،( ۱۴۱۹هـ – ۱۹۹۸م)، في النقد الأدبي القديم عند العرب، مكة للطباعة، ص۸۹٫

[۴۲] – الصلابي، الدكتور علي محمد محمد( ۱۴۳۰هـ – ۲۰۰۹م)، علي بن أبي طالب شخصيته وعصره، دار ابن كثير، دمشق، سوريا، ص۲۷۸٫

[۴۳] – التوحيدي، أبوحيان علي بن محمد بن العباس،(۱۴۱۹ه- ۱۹۹۹م)، البصائر والذخائر، تحقيق الدكتور وداد القاضي، ط۴، دارصادر، لبنان/لبنان، ج۲ص۱۴٫

[۴۴] – رفعت زكي، محمود عفيفي(دكتور)، (۱۹۹۰م)، من مظاهر النقد الأدبي عند العرب، ط دارالطباعة المحمدية، ۸۷٫

[۴۵] – العقاد، عباس محمود، عبقرية الإمام، ط دار المعارف، ص۱۳۹٫

[۴۶] – ابن رشيق القيرواني، العمدة، تحقيق الشيخ محمد محي الدين عبدالحميد، ط دارالتراث العربي، بيروت بلا ت، ج۱ص ۴۱و۴۲٫

[۴۷] – الغول، أحمد فؤاد(دكتور)، الشعر في الإسلام، ط دار لوران للطباعة والنشر، الإسكندرية- مصر، ص۵۳٫

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

قالب وردپرس